یک کارشناس اقتصاد بین الملل با بیان اینکه شدت تاثیر ویروس کرونا بر اقتصاد آمریکا را بسیار بیشتر از اقتصاد چین خواهد بود، دلایل بنیادی تری برای افت قیمت نفت قائل است و معتقد است کرونا روند نزولی بهای نفت را تشدید کرد.
پیشبینی کاهش 40 درصدی رشد اقتصاد جهان
10 فروردين 1399 ساعت 7:56
یک کارشناس اقتصاد بین الملل با بیان اینکه شدت تاثیر ویروس کرونا بر اقتصاد آمریکا را بسیار بیشتر از اقتصاد چین خواهد بود، دلایل بنیادی تری برای افت قیمت نفت قائل است و معتقد است کرونا روند نزولی بهای نفت را تشدید کرد.
به گزارش " عصر صنعت " ؛ شیوع ویروس کرونا تحولات گستردهای را در اقتصاد جهان به وجود آورده است، برخی معتقد به بروز رکود بزرگی در اقتصاد دنیا هستند و همین مسأله بهانه گفتوگوی ما با مرتضی بکی حسکویی کارشناس اقتصاد بین الملل شد.
متن کامل این گفت وگو را در ادامه میخوانید.
با توجه به تحولات اقتصاد جهانی این سؤال مطرح میشود که آیا کاهش شدید شاخص بورس در برخی کشورها به ویژه در آمریکا و کاهش بهای جهانی نفت ناشی از شیوع ویروس کرونا است یا اینکه زمینه و بستر این تحولات وجود داشته و کرونا صرفا موجب ایجاد و آغاز آن بوده است؟
به طور طبیعی آنچه که اتفاق افتاده است، بخش عمده آن را میشود به تاثیرات شیوع کرونا نسبت داد و به تعبیر دیگری در بازار نفت تحولات آن را میشود از چندین منظر بررسی کرد.اگر بخواهیم رفتار بازار را تقسیمبندی کنیم میتوانیم به رفتارهای بلند مدت و کوتاه مدت تقسیم کنیم. در کوتاه مدت تغییرات قیمت تحت تاثیر سیاستهای پولی ایالات متحده آمریکا و تغییرات نرخ بهره که توسط فدرال رزرو تعیین میشود؛ بوده است و اخبار و اطلاعاتی که معمولا شوکهایی را به صورت کوتاه مدت ایجاد میکند و شوکهایی را از طرف عرضه و تقاضا به دنبال دارد و در بلندمدت آنچه مسلم است این است که تغییرات قیمت متاثر از عوامل بنیادین است و این عوامل بنیادین در واقع همان عرضه و تقاضای بازار است.
شاید برخی بگویند عوامل و روابط سیاسی هم قیمت نفت را تغییر میدهد، اما این عوامل کوتاه مدت هستند و آنچه قیمت نفت را در بلندمدت تغییر میکند، عواملی است که روی مسیر عرضه و تقاضا اثر میگذارد. مثلا تغییرات تکنولوژیکی که در حوزه نفت و گاز اتفاق میافتد امکان بهرهبرداری از ذخایر نفتی را که تا کنون بهرهبرداری از آن توجیه پذیر نبود را در مقاطعی توجیهپذیر میکند.
اما در کوتاه مدت ممکن است تغییراتی رخ دهد، ولی همین تغییرات کوتاه مدت میتواند مسیر رفتار بلندمدت را هم تحت تاثیر قرار دهد که ما به اصطلاح در ادبیات اقتصادی میگوییم میانگین قیمتها را میتواند در سطح بالاتری قرار دهد.
سال 1972 کلوپ رم گزارشی را نوشت مبنی بر اینکه تا سال 2003 تمام ذخایر هیدروکربنی دنیا تمام میشود و به تبع آن این نگرانی در بازار جهانی از نظر امنیت انرژی به وجود آمد و باعث شد قیمت نفت تا سال 1973 چهار برابر شود. البته در آن زمان این شوک نفتی همزمان شد با بحث تحریم نفتی کشورهای عربی. اینکه کدام یک از این عوامل منجر به تشدید و افزایش شدید قیمت نفت شده بود، تحلیلهای مختلفی ارائه میشود، به طوری که برخی کارشناسان تحریم نفتی اعراب را مهمترین عامل افزایش قیمت میدانند در صورتی که این یک عامل کوتاه مدت بود و عامل بلندمدت نگرانی از امنیت عرضه انرژی بود.
بلافاصله در جهت افزایش امنیت ارزی انرژی در بازارهای جهانی تحولاتی رخ داد، به طوری که سال 1974 آژانس بینالمللی انرژی شکل گرفت و سیاستهای انرژی را برای کشورهای پیشرفته صنعتی طراحی کرد. مسیر رفتار تکنولوژیک و اینکه کشورهای پیشرفته صنعتی باید وابستگی خود را به نفت کاهش دهند و تنوع در منابع نفت و گاز ایجاد کنند، به برنامه اصلی آژانس بینالمللی انرژی تبدیل میشود و این برنامه تاکنون هم ادامه دارد.
علت این اتفاق افتاد این بود که در سالهای دهه 70 میلادی مطالعات و مقالات زیادی را میبینیم که وابستگی اقتصاد بینالملل به نفت را نشان میدهد و در واقع اقتصاددانان این مسئله را گوشزد کرده بودند که اقتصاد جهانی به نفت وابسته شده است و عمده ذخایر نفتی در خاورمیانه متمرکز شده است و اگر میخواهیم این وابستگی را کاهش دهیم، باید به سراغ سایر منابع انرژی برویم و در مرحله بعد تمرکز جغرافیایی به نفت را کاهش دهیم.
کلوپ رم با گزارشی که منتشر کرد، آن جهش را ایجاد کرد.
در اینجا یک بحث اقتصاد سیاسی به وجود میآید. در واقع شما برای اینکه تحولی در مسیر اقتصاد بینالملل ایجاد کنید قاعدتا نیاز به یک توجیه و شوک اطلاعاتی دارید تا محرکی برای به وجود آمدن شرایط جدید شود. اقتصاد بینالملل متوجه شد که وابستگیاش به نفت بیش از حد است و ممکن است، مخاطراتی در آینده به وجود آید.
بسیاری از اقتصاددانان معتقدند، افزایش قیمت نفت خام در آن سالها باعث شد سرمایهگذاری در حوزه اکتشاف، استخراج و عرضه نفت دریای شمال توجیه پذیر شود.
یعنی میتوانیم بگوییم افزایش قیمت نفت در آن دوره افزایشی برنامهریزی شده بوده است؟
این فرضیه در کتابی با عنوان مبادلات نفتی، سیاست و چشم اندازها تدوین و توسط انتشارات کمبریج چاپ شده است. این کتاب در سال 1993 چاپ شده است که در مقدمه آن به همین فرضیه میپردازد. یعنی وابستگی اقتصاد بینالملل به لحاظ جغرافیایی به منابع هیدروکربنی و همین فرضیه را مطرح میکند.
پل استیونس، کتابی به عنوان اقتصاد انرژی مینویسد و در مقدمه کتابش به همین مسئله اشاره میکند. میخواهم این مسئله را خدمت شما عرض کنم که اگر چه در بلندمدت عرضه و تقاضای نفت قیمت را تعیین میکند و واقعیت هم همین است چرا که قیمت واقعی نفت خام را اگر محاسبه کنیم، بر اساس دلار 1973 قیمت بسیار متفاوت از قیمتهای فعلی است. در صورتی که الان تقاضای جهانی نفت نسبت به آن سالها خیلی بیشتر است و عرضه نفت هم افزایش یافته است.
عرضه نفت از محل اکتشافات جدید و هم پیشرفتهای فنی که در حوزه برداشت از میادین نفت به وجود آمده، حاصل شده است. بنابراین به طور متوسط قیمت نفت نسبت به قیمتهای سال 1973 خیلی پایینتر آمده است. پس این مسئله را انکار نمیکنم و نمیتوانم این فرض را به طور مطلق کنار بگذارم که تحولاتی در بازار بینالمللی نفت در حال رخ دادن است، وقتی گزارش های بینالمللی را هم نگاه میکنیم، چند سال پیش افقهایی که در بازار نفت وجود داشت، همه ناظر بر این مسئله بود که اقتصاد اروپا باید تا سال 2035 وابستگیاش به نفت را به حداقل برساند.
یکی از گزارههایی که من در همه مصاحبهها به آن اشاره میکنم این است که بر اساس برنامهریزی انجام شده 60 درصد گاز جهان توسط چین مصرف خواهد شد. این چه معنایی میدهد؟ این یعنی وابستگی به نفت خام کاهش پیدا خواهد کرد و در مرحله دوم سهم عمده مصرف را چین خواهد داشت. یعنی سایر اقتصادها در حال کاهش وابستگی خود به منابع هیدروکربنی هستند.
این مسئله زمانی میتواند اتفاق بیافتد که ما به سمت افزایش عرضه حرکت کنیم. در سالهای 2001 به بعد شاهد تحولات بازار نفت بودیم، به طوری که بهای نفت روند صعودی به خود گرفت و بهای نفت به بیش از 140 دلار هم رسید، اما اتفاقی که در آن زمان رخ داد این بود که ظرفیت سرمایهگذاری در بخشهای انرژیهای تجدید پذیر و تکنولوژیهای نو افزایش یافت. زیرا هزینه استفاده از سوختهای فسیلی افزایش پیدا کرد و این ظرفیتی که در سایر انرژیها ایجاد شد و ظرفیت تکنولوژیهای جایگزین افزایش پیدا کرد، سرمایهگذاری در این بخشها افزایش پیدا کرد.
در سال 2013 وقتی قیمت نفت کاهش پیدا کرد، برخی کارشناسان اروپایی معتقد بودند: تنشی بین اروپا و آمریکا به وجود خواهد آمد، چرا که اروپاییها معتقد بودند این دوره زمان مناسبی برای کاهش قیمت نفت نبود، چون سرمایهگذاریهای زیادی در حوزه منابع جایگزین سوختهای هیدروکربنی انجام شده و باید قیمت نفت همچنان تا مدتی بالا بماند تا این جایگزینی انجام شود.
در همان زمان آمریکا تولید نفت شیل را به مرحله بهرهبرداری رسیده بود و در آن زمان استدلال میشد، قیمت تمام شده تولید نفت شیل حدود 65 دلار است، اما پیشبینی میشد که قیمت نفت به حدود 35 دلار کاهش یابد.
این شوک بسیار عجیبی بود و فشار زیادی به کشورهای اروپایی وارد میکرد، چون آنها سرمایهگذاریهای زیادی در حوزه انرژیهای جایگزین کرده بودند و تکنولوژیهای جدیدی را در مرحله سرمایهگذاری داشتند.
در مقاطعی به دلایل متعددی ممکن است روند قیمتها در بازار جهانی صعودی یا نزولی شود، به طوری که همان طور که عنوان شد از سال 2001 تا 2013 نفت روند صعودی داشت. اما عامل دیگر قابل تأمل آن کاهش نرخ بهره در آمریکا بود. آن چیزی که در بازارهای جهانی رخ میدهد این است که با کاهش نرخ بهره بهای کامادیتیها یا همان بهای نفت،شکر و ... افزایش مییابد.
با توجه به تحولاتی که در 30-40 سال اخیر در حوزه نفت داشتهایم، آیا گزارشی از میزان کاهش شدت وابستگی به انرژیهای تجدید ناپذیر داشتهایم. اینکه در این مدت مثلا در اروپا یا آمریکا میزان وابستگی به نفت و گاز چه تغییراتی داشته است.
بله اگر شما مصرف انرژی را ببینید با توجه به رشد اقتصادی رشد مصرف انرژی از رشد اقتصادی کمتر بوده و این نشان میدهد که میزان وابستگی به انرژیهای تجدید ناپذیر در حال کاهش است.
البته به نظر میرسد جابجایی در بازار تقاضای نفت و گاز هم به وجود آمده است. به طوری که اکنون هند و چین به یکی از بزرگترین مصرف کنندگان انرژی تبدیل شدهاند. این دو کشور به دلایلی مختلفی همچنان به انرژیهای تجدیدناپذیر متکی هستند.
دقیقا؛ میخواستم به این موضوع اشاره کنم. اقتصادی مثل هند و چین اقتصادهایی هستند که با نرخ رشد نسبتا بالایی سالها در حال رشد بودند که البته در چند سال اخیر تا حدودی از رشد اقتصادی این کشور کاسته شده است. یعنی از متوسط 12 درصد به زیر 10 درصد کاهش یافته است. اما همچنان رشدهای بالایی را تجربه میکنند. همین مسئله رشد تقاضای انرژی را برای این دو کشور به وجود آورده است.
ایالات متحده آمریکا هم همچنان به انرژی ارزان نیاز دارد و برخلاف اروپا که خیلی بر جایگزینی انرژیهای تجدید پذیر تاکید داشته است، آمریکا نه به کنوانسیونی متعهد است و نه سرمایهگذاری ویژهای در حوزه جایگزینی انرژیهای تجدید پذیر انجام داده است.
این سؤال مطرح است که نفت ارزان به نفع کیست؟ قیمت نفت بعد از 2013 روند نزولی داشت که علت آن بهرهبرداری از نفت شیل آمریکا بوده است. ولی به نظرم تنها عامل این نبود. بعد از رکود سال 2008 اقتصاد آمریکا و چند کشور دیگر پس از طی کردن دوره رکود وارد دوره رونق شدند و به واسطه آنچه در سال 2007 و 2008 اتفاق افتاده بود در حوزه نظریات پولی استدلال میشد که سیاستهای پولی باید ضد چرخهای باشد. یعنی در شرایط رونق باید انقباضی و در شرایط رکود انبساطی باشد. در صورتی که تا قبل از سال 2007 و آنچه عامل بروز رکود 2007 و 2008 شد سیاستهای هم راستا با چرخه اقتصادی بود.
وقتی قیمت مسکن در آمریکا به عنوان یک بخش پیشران اقتصادی افزایش پیدا کرد و تقاضای مسکن رشد یافت بانکها هم با سیاستهای اعتباری خود این رونق را تشدید کردند و آزاد سازی پولی به وجود آمد و نرخهای بهره کاهش یافت و این اتفاق بدی برای اقتصاد جهانی بود و منجر به رکود بزرگ اقتصادی شد.
بعد از آن واقعه یک استاندارد نظارتی در حوزه پولی و بانکی تدوین شد که یکی از اصول آن مسئله ضد چرخهای بودن سیاستهای پولی بود.
این سیاستها تغییر نرخ بهره را تعیین میکند. به طوری که هر وقت اقتصاد به سمت شرایط رونق حرکت میکند با کنترل نرخ بهره اقتصاد را به مرحله تثبیت میرساند تا دوره رونق چندان طولانی نشود و در صورت بروز رکود دوره رکود هم طولانی نباشد.
هدف این سیاست تعیین روند حرکت اقتصاد متناسب با دامنه بلندمدت رشد اقتصادی است و به جای رشد فیزیکی رشد از محل توسعه تکنولوژیک و فنی مورد توجه قرار گیرد. این چیزی است که اقتصاد دانان کلاسیک به عنوان سیکلهای واقعی اقتصادی از آن یاد میکنند.
البته به نظر میرسد این سیاستها بیشتر برای اقتصادهای توسعه یافته توصیه شود چرا که اقتصادهای در حال توسعه ظرفیتهای بالقوه بسیاری دارند که با سیاستهای پولی و مالی و حتی توسعه فیزیکی اقتصاد میتوان به آن دست یافت. میتوان آنها را بالفعل کرد و به رشد اقتصادی بالاتر دست یافت.
اگر اقتصاد در شرایط اشتغال کامل باشد، فقط پیشرفت فنی باعث رشد اقتصادی میشود، اما چیزی که شما مطرح میکنید مربوط به بحث کینز میشود که میگوید در شرایط اشتغال ناقص ظرفیت خالی وجود دارد و اگر با فرض توهم پولی حجم پول را افزایش دهیم و کارگران احساس کنند دستمزد پولی آنها افزایش پیدا کرده است، تقاضای نیروی کار افزایش یافته و اقتصاد رشد میکند، اما تجربه نشان داده است که این نظریه چندان موفق نبوده است و لزوما رابطه منطقی حتی در کوتاه مدت هم وجود ندارد.
حالا این ها بحثهای دیگری است که نمیخواهیم وارد آن شویم. میخواهم مسیر را به آن سمت ببرم که نشان دهم سیاستهای پولی بانک مرکزی آمریکا چه تاثیری بر تحولات اقتصاد جهانی و بازارهای جهانی داشته است و اینکه آیا کاهش قیمت جهانی قیمت نفت ناشی از کاهش تقاضا به خاطر شیوع ویروس کرونا است، میخواهم بگویم خیر. بخشی از این تحولات ناشی از تغییرات نرخ بهره به سیاستهای پولی بانک مرکزی آمریکا در سالهای اخیر بوده است.
استراتژیهای ترامپ برای بازگشت شرکتهای آمریکایی به اقتصاد آمریکا با شعار اینکه میخواهیم اقتصاد آمریکا را دوباره بسازیم سیاستهایی است که نیاز به منابع پولی دارد و از طرف دیگر کاهش نرخهای بهره انگیزه را برای سرمایهگذاری در اقتصاد آمریکا کاهش میدهد. بنابراین در این حالت رابطه معکوسی بین قیمت کامادیتیها و نرخ بهره به وجود میآید.
وقتی نرخ بهره افزایش مییابد بهای نفت در بازارهای جهانی کاهش و وقتی نرخ بهره کاهش مییابد، بهای نفت افزایش مییابد.
مشکلی که برای اقتصاد آمریکا وجود دارد این مسئله است. از طرف دیگر اقتصاد آمریکا از سال 2015 به سمت سیاست صادرات نفتی حرکت کرد و در سال 2016 صادرات نفت توسط آمریکا قانونی شد. چرا که تا پیش از صادرات نفت در آمریکا غیرقانونی بود.
بنابراین باید در بخش استخراج و توسعه میادین نفتی سرمایهگذاری میشد و مسیر تولید به سمتی میرفت که امکان صادرات به وجود آید.
بار دیگر اشاره کنم آنچه در بلندمدت بر قیمت جهانی نفت تاثیرگذار است عرضه و تقاضا است و آنچه که تقاضای نفت را متاثر میکند، استراتژیهای کشورهای توسعه یافته در حوزه مصرف انرژی است. این روند بلندمدت قیمت نفت را تعیین میکند و در کوتاه مدت هم تغییرات نرخ بهره آمریکا روی قیمتها در بازار جهانی اثرگذار است.
سیاستهای اقتصادی آمریکا با تغییرات نرخ بهره در نهایت قیمت در بورسهای نفتی را تغییر میدهد و وقتی این اتفاق رخ میدهد، قیمتها در بازار نقد هم تغییر میکند.
اینها مسائلی است که به صورت مقدماتی عرض کردم اما نکتهای که وجود دارد این است که در ماههای اخیر آمریکا در حوزه نرخ بهره جهتگیری افزایش نرخ را داشته است. یعنی در مقاطعی میانگین نرخهای بهره افزایش یافته است و همین اقدام بر قیمت نفت تاثیر داشته است.
مسئله بعدی تقاضای چین است که شیوع ویرور کرونا میتواند به عنوان یک عامل تاثیر معناداری روی تقاضای انرژی چین و بهای نفت خام داشته باشد.
برخی کارشناسان پیش بینی کردهاند که رشد اقتصاد چین به میزان قابل توجهی کاهش یابد. به نظر شما این پیشبینی تحقق خواهد یافت؟
معتقدم شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد جهانی میزان تاثیراتی که خواهد داشت این است که یک واحد درصد رشد اقتصاد جهان را کاهش خواهد داد. یعنی اگر میانگین رشد اقتصاد بینالملل را دو و نیم درصد در نظر بگیریم این میانگین رشد در سال 2020 یک و نیم درصد خواهد بود.این یعنی حدود 40 درصد رشد اقتصاد جهان کاهش مییابد.
بنابراین اگر بخواهیم به این سؤال برگردیم که چه عواملی موجب کاهش قیمتها شده است یک عامل شیوع ویروس کروناست و مسئله مهمتری که وجود دارد در نظریههای اقتصادی درباره شکل گیری قیمت وجود دارد موضوع مدل درآمد هدف در کشورهای صادر کننده نفت است.
در تحلیلهای کارشناسان میبینم جنگ بین عربستان و روسیه را مطرح میکنند، اما این مسئله برای من از این نظر توجیه پذیر است که تمام کشورهای صادر کننده نفت برای تامین مالی برنامه توسعهای خود نیاز به منابع پولی دارند و بدون شکل کشورهای وابسته به درآمد نفتی زمانی که قیمتهای نفت کاهش مییابد تولید خود را افزایش میدهند. برخلاف آن چیزی که انتظار میرود با کاهش بهای نفت میزان تولید کاهش یابد کشورها تولید را افزایش میدهند تا از قافله کسب درآمد عقب نمانند و یک جنگ بین اقتصادها به وجود میآید.
در واقع چون هدف درآمدی برای صادرات نفت در نظر گرفتهاند مجبور به تحقق آن درآمد هستند و به همین دلیل با کاهش قیمت نفت هم به تولید ادامه میدهند.
آیا این عدم کاهش تولید نفت به این دلیل نیست که تجربه کشورها از کاهش تولید نفت نشان میدهد بازار تقاضای نفت واکنش چندانی به کاهش عرضه اندک نشان نمیدهد و به همین دلیل به تولید خود ادامه میدهند حتی سطح تولید را افزایش میدهند.
اگر بخواهیم ساده به مسائل نگاه کنیم این پاسخ این است که وقتی کشوری برنامه توسعه برای خود طراحی کرده است و بودجهای برای آن در نظر گرفته اگر قیمت نفت کاهش یابد باید تولید خود را افزایش دهد تا بتواند به سطح درآمدی تعیین شده برسد و مدلهای اقتصادی این رفتار به مدل درآمد هدف معروف است.
عربستان اعلام کرده است تولید خود را به سطح 12 و نیم میلیون بشکه در روز میرساند. علت این تصمیم عربستان نیاز این کشور به درآمدهای نفتی است اما اینکه این روند تا کجا ادامه مییابد در واقع تا مرحلهای ادامه مییابد که به سطح هزینه تولید نفت برسد. یعنی حتی این اتفاق را هم میشود پیشبینی کرد.
اگر روسیه با هزینه 25 دلاری هر بشکه نفت را تولید میکند در صورتی که بهای نفت کمتر از 25 دلار برسد دیگر صرفهای برای تولید ندارد، اما با توجه به اینکه عربستان با هزینه 10 دلار در هر بشکه تولید میکند فاصله 10 دلار تا 25 دلار رانتی است که عاید عربستان میشود.
مجموع این عوامل که میبینیم به نظر بنده میرسد اقتصاد آمریکا با توجه به عدم پایبندی به معاهدات بینالمللی نفت ارزان برایش معنا دارد و اقتصادی آمریکا برای رشد اقتصادی به نفت ارزان نیازمند است.
اما با توجه به اینکه صادرات نفت آمریکا با تولید نفت شیل انجام میشود و این نفت با توجه به اینکه از لایههای رسی زمین اکتشاف میشود هزینه بالایی برای تولید آن انجام میشود. آیا نرخهای فعلی نفت برای تولید کنندگان نفت آمریکایی جذاب است و میتوانند با این نرخها به تولید ادامه دهند؟
این مسئله همان کف قیمت است. مسئله این است که شما میتوانید نفت ارزان را در مقطعی از راه دیگری تامین کنید و جایگزین نفت تولید داخل کنید.اقتصاد آمریکا در این شرایط اگر به نتیجه برسد که میتواند مدتی با نفت ارزان تحرکی در اقتصاد ایجاد کند، حتی به قیمت اینکه تولید نفت شیل را تحت تاثیر قرار دهد این کار را انجام خواهد داد.
یک مسئله دیگر که عنوان میشود این است که قیمت تمام شده تولید نفت شیل چقدر است؟ در ابتدا عدد 65 دلار عنوان میشد اما مطالعات اخیر نشان میدهد که هزینه تمام شده تولید نفت شیل به سرعت کاهش یافته است. و همین باعث شد که آمریکا تولید نفت شیل را کلید بزند.همان زمان بسیاری از کارشناسان میگفتند که هزینه تولید نفت شیل 65 دلار است، اما خیلیها هم معتقد بودند تولید نفت شیل حداکثر 45دلار هزینه دارد.
از سال 2013 تا الان تحولات زیادی در حوزه تکنولوژی رخ داده است و بعید میدانم بهای تمام شده تولید نفت شیل همچنان 45 دلار باشد. بنابراین تولید نفت شیل تا حدود 30 دلار هم به نظر میرسد، توجیه اقتصادی داشته باشد.
بنابراین مسئله اول این است که اقتصاد آمریکا به استفاده از نفت ارزان احتیاج دارد و مسئله دوم اقتصاد چین است که با شیوع کرونا حجم فعالیت اقتصادیاش به شدت کاهش یافت.
من گذری به همان گزاره تحولات اقتصاد جهانی در سال 1973 میاندازم. در آن زمان و در سال 1971 بحث تغییر در نظام ارزی بینالملل اتفاق افتاد و نظام اقتصاد بینالملل در حوزه مالیه بینالملل از نظام پایه طلا به نظام پایه دلار رفت و این مسئله امکان کاهش اثر افزایش قیمت نفت را برای آمریکا داشت.
بنابراین قبل از وقوع آن اتفاق (افزایش شدید قیمت نفت) این آمادیگ به وجود آمده بود تا کمترین آسیب به اقتصاد پرمصرفی مثل آمریکا وارد شود. با این کار یک سپر حمایتی در برابر افزایش بهای نفت ایجاد شد. البته به طور طبیعی اقتصادی که 35 درصد از اقتصاد آن زمان جهان را تشکیل میداد نباید دچار رکود میشد چرا که بروز رکود در این کشور میتوانست سایر کشورها را هم تحت تاثیر قرار دهد.
در واقع در برتن وودز یک توافق بینالمللی به وجود آمد و در نهایت بهای جهانی نفت افزایش یافت و استخراج از نفت دریای شمال هم توجیه پذیر شد و به تدریج وابستگی به نفت خاورمیانه هم کاهش پیدا میکرد. این از نظر سیاسی برای سایر اقتصادهای پیشرفته و در حال توسعه توجیه پذیر بود.
هر اقدامی در اقتصاد بینالملل رخ میدهد لازمه تحقق آن توافقات سیاسی بین کشورهاست. وقتی این توافق به وجود آمد آن هدف یا پیشنهاد محقق میشود.
وابستگی به اقتصاد بینالملل به انرژیهای تجدیدناپذیر به شدت در حال کاهش است و هم اکنون آنچه که مسلم است این است که اقتصاد آمریکا در حال حاضر حدود 24 درصد از کل اقتصاد جهانی را تشکیل میدهد و اهمیت اقتصاد آمریکا در جهان نسبت به بعد از جنگ جهانی دوم خیلی کمتر شده است.
این مسئله مهمی است و نکته دوم اینکه آمریکا امروز نیاز به رشد و بازسازی خود دارد و با وجود کاهش سهم این کشور از تولید ناخالص ملی کل کشورها باز هم رشد اقتصاد این کشور رشد اقتصادی دیگر کشورها را در پی دارد. بنابراین کاهش میانگین قیمت نفت میتواند ناشی از یک اجماع جهانی باشد.
نفت شیل آمریکا این ذهنیت را برای اقتصاد جهان به وجود آورده بود که امنیت انرژی کماکان برقرار است و شاهد مثال آن هم صادرات نفت توسط کشور مصرف کنندهای مثل آمریکاست.
مسئله بعدی بحث تولید نفت عراق است که بررسی کارشناسان این است که کشور عراق میتواند به تولید روزانه 12 میلیون بشکه نفت در روز برسد. در واقع ذخایر هیدروکربنی عراق بسیار بالاست.
در مجموع اینها علامتهایی بود که به بازار داده شده بود و این هشدار وجود داشت که در صورت عدم عرضه نفت کشورهای جایگزین دیگر نفت عرضه کننده نفت وجود دارد و آنها محدودیت چندانی در تولید نفت ندارند. اما مسئله دیگر که وجود دارد این است که این محرکها در طولانی مدت این ذهنیت را ایجاد میکند. پس چه چیز دیگری لازم بود که روند بهای نفت را نزولی کند. علاوه بر کاهش و افزایش نرخ بهره که به آن اشاره شد.
مسئله مهمتر الگوی قیمتگذاری در بورسهای نفتی است که آن هم تابعی از نرخ بهره است. معاملات نفت یک مدل قیمت گذاری دارد که به شدت رابطه مستقیمی با نرخ بهره و سیاستهای پولی آمریکا دارد.
در بازار یک قیمت معاملات نقدی و یک قیمت معاملات آتی داریم که ارزش قیمت معاملات نقدی را مدنظر قرار میدهد و قیمت گذاری روی معاملات آتی به شدت متاثر از نرخ بهره است.
جهتگیری نرخ بهره بعد از دوران رونق اقتصادی پس از سال 2008 به سمت افزایش بود هر چند در کوتاه مدت ممکن است نوساناتی داشته باشد، اما در بلندمدت صعودی بود.
البته ترامپ چندین بار سعی در کاهش نرخ بهره آمریکا داشت و بارها به فدرال رزرو فشار وارد کرد که نرخ بهره را کاهش دهد. یکی از کارشناسان آمریکایی دلیل افت شاخصها در بازار وال استریت را کاهش نرخ بهره و پایینتر بودن آن نسبت به سایر مؤلفههای اقتصادی میدانست و معتقد بود، پایینتر بودن نرخ بهره نسبت به بازدهی در بازار داراییها موجب ایجاد حباب در قیمت دارایی ها شده است و ویروس کرونا صرفا منجر به ترکیدن حباب شده است.
به طور کلی داراییها با نرخ بهره رابطه معکوس دارند. وقتی نرخ بهره پایین میآید قیمت داراییها افزایش مییابد و مدل ارزشگذاری داراییهای سرمایهگذاری این دو را به خوبی نشان میدهد. اگر میبینید قیمت در بازار بورس افزایش یافت و در نهایت شاخص رشد کرد در واقع نشان میدهد که نرخهای بهره پایین بوده است.
روند تغییرات نرخ بهره در اقتصاد باید افزایشی میبود. یعنی اگر تجربه اقتصاد بینالمل را ببینید نرخهای بهره 6 تا 7 درصد نرخهای پذیرفته شدهای بود و حتی نرخهایی تا سطح 12 درصد هم در اقتصاد آمریکا داشتهایم. پس بنابراین بازگشت به آن نرخها دور از ذهن نیست.
اینکه در سایر بخشهای اقتصاد بازدهی افزایش مییابد به همان میزان باید بازدهی در بازار پول هم افزایش یابد. من هم این نظر کارشناس آمریکایی را تائید میکنم. روند افزایشی نرخ بهره پایینتر از انتظارات بود. پس بنابراین بازار انتظار نرخ بهره بالاتری را دارد و به همین دلیل روی قیمت نفت خام تاثیر میگذارد.
پس یکی از عواملی که قبل از شیوع ویروس کرونا اتفاق افتاد انتظارات از جهتگیری نرخ بهره آمریکا است و اینها تعیین کننده قیمت نفت خام است. ضمن اینکه وقتی ما در بازارهای نفت دو مقوله را مورد توجه قرار میدهیم که یکی امنیت عرضه است و قیمتهای فعلی اثر میگذاریم ووقتی میگوییم در آینده نفت نیست بر قیمتهای آتی تاثیر گذار خواهیم بود.
قیمتهای آتی بر قیمتهای جاری اثر میگذارند. پس هر محرکی که این گزاره را تائید کند که در آینده عرضه نفت وجود دارد و تقاضا به مراتب پایینتر از آن چیزی خواهد بود که عرضه میشود بر قیمتهای فعلی هم اثر میگذارد. پس از نظر بنیادین آن چیزی که اقتصاد بینالملل و چشمانداز بازار نفت میبیند این است که در سال 2035 تقاضای نفت به کمترین حد خواهد رسید و این پیش بینی دور از ذهنی نیست.
پیشبینی کلوپ رم در دهه 70 از تحولات جهانی نفت تا سال 2003 موجب رشد 4 برابری نفت در آن زمان شدو هم اکنون پیشبینی اطمینان از عرضه نفت و کاهش تقاضای جهانی نفت میشود که این پیشبینی مربوط به بازه زمانی 15ساله است.
بنابراین به طور طبیعی این پیشبینی که بازه زمانی 15 ساله را مدنظر قرار داده است بر قیمتهای فعلی نفت تاثیر گذار است.
شیوع ویروس کرونا هم در این شرایط بیتاثیر نبوده است. به طوری که تقاضای انرژی در اقتصاد چین کاهشی قابل توجه داشته و نگرانی که نسبت به رکود اقتصادی در جهان وجود دارد متغیر مهمی است و بنده معتقدم شیوع ویروس کرونا تاثیر بسیار زیادی بر اقتصاد آمریکا خواهد داشت و اقتصاد سایر کشورها هم به اندازه کافی در شرایط استحکام قرار ندارند و آنها هم آسیب زیادی خواهند دید.
آسیب آمریکا از شیوع ویروس کرونا به مراتب از چین بیشتر خواهد بود. بنابراین شیوع ویروس کرونا متغیری است که میتواند در کوتاه مدت بر تحولات بازار نفت تاثیر بگذارد و حتی بر جریان بلندمدت نفت هم اثرگذار باشد.
بانک مرکزی آمریکا نرخ بهره را به صفر نزدیک کرده است و برنامه تزریق هزار میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا را دارد. اما در این مدت شاخص بورس آمریکا همچنان روند نزولی دارد. آیا شما برنامه محرک اقتصادی دولت آمریکا را بر جلوگیری از سقوط شاخصهای بورس و کاهش رشد اقتصادی مؤثر میدانید؟
مسئلهای که فعالان اقتصادی مطرح میکنند این است که آیا رابطه معناداری بین ریزش شاخصها و کاهش رشد اقتصادی وجود دارد یا خیر. آیا اول رکود اقتصادی رخ میدهد بعد شاخصها افت میکند یا بالعکس.این مسئلهای است که محل بحث و چالش است.
خیلی از اقتصاد دانان معتقدند در شرایطی که شاخص کاهش مییابد نمیتوان با اطمینان گفت که قطعا رشد اقتصادی هم کاهش خواهد یافت. اگر رکودهای صد سال گذشته را نگاه کنیم این رابطه همیشه وجود نداشته است. اما در مورد سقوط شاخصهای بورس از جمله S&P500 با شاخص پوتسی تفاوت داشته است. ولی روند شاخص در مجموع نزولی بوده است یعنی به محض ظهور علائم کرونا میانگین شاخص افت زیادی داشته است.
شاخص در 19 فوریه 3 هزار و 386 واحد بوده است و این تا 16 مارس حدود 30 درصد کاهش داشته است که کاهش معناداری است.
یکی از بحثهایی که مطرح میشود این است که ای کاهش شاخص به چه دلیل است. خیلی از اقتصاد دانان قبل از شیوع ویروس کرونا معتقد بودند شاخص بیش از حد بالا رفته است و انتظار کاهش شاخص هم وجود داشت.
یکی از دلایل اصلی همان نکتهای بود که شما به نقل یکی از کارشناسان آمریکایی مطرح کردید. در واقع شاخص بورس آمریکا قبل از شیوع ویروس کرونا میتوانست کاهش پیدا کند و کرونا محرک تقویتکنندهای برای افت شاخص بود.
کاهش شاخص و رکودی که در بخش حقیقی اقتصاد رخ میدهد به یک مسئله مهم بستگی دارد و آن برخورد دولتها با این مسئله است. یعنی اگر دولت آمریکا منابع مالی را برای ویروس کرونا تزریق کند به بازار اطمینان میدهد و نگرانیها را کاهش میدهد. این کار باعث کاهش عمق رکود خواهد شد.
اما با وجود این تمهید دولت اخبار مثبتی از وضعیت اقتصادی آمریکا در پیشبینی آینده توسط کارشناسان آمریکایی در رسانههای این کشور منتشر نمیشود.
من هم معتقدم این رکودی که در اقتصاد آمریکا میتواند رخ دهد به مراتب عمیقتر از چین خواهد بود و این مسئله بسیار مهمی است. اقتصاد آمریکا آسیب پذیری بسیار بیشتری نسبت به اقتصاد چین دارد. از طرف دیگر اقتصادهای اروپایی هم بسیار شکننده هستند و واقعا جای نگرانی وجود دارد. اما در نهایت همه اینها بستگی به مدل رفتاری دولتها دارد.
به عنوان سؤال آخر به نظر شما این تحولات چه پیامی برای اقتصاد ایران خواهد داشت. با توجه به اینکه شرایط موجود نشان میدهد که بازار نفت دیگر قیمتهای بالا را نخواهد دید و این نشان میدهد که ما نیازمند یک تجدید نظر جدی در سیاستهای بودجهای و حتی سیاستهای نفتی خواهیم بود.
سال 1390 در جلسه دفاع یکی از دانشجویان دکترا از پایان نامه خود این مسئله مطرح شد که آیا نفت به عنوان یک ابزار برای قدرت سیاسی ما خواهد بود یا خیر. من در آنجا گفتم خیر. ایران خیلی وقت است که این ابزار قدرت را از دست داده است. یکی از اساتید علوم سیاسی به من گفت با این جمله شما تنم لرزید و من در پاسخ گفتم تن من از مدتها پیش لرزیده است.
واقعیت امر این است که نفت در تحولات بینالمللی دیگر برای ما ابزار قدرتی نیست و به نظر میرسد قبلا هم ابزار قدرتی نبوده و ما تصور میکردیم که اگر تولید ما کاهش یابد قیمت نفت تا 200 دلار بالا میرود و این تحلیلهایی بود که ناشی از عدم شناخت گویندگان نسبت به بازار نفت بود.
واقعیت این است که معتقدم الان بهترین فرصت است که وابستگی اقتصاد خودمان از نفت را جدا کنیم و البته این فرصت سالها به وجود آمده و با توجه به شرایط تحریمی و اضافه شدن افت قیمت نفت فرصت خوبی است که اقتصاد به سمت بازسازی حرکت کند، اما با توجه به چالشهای موجود حرکت در این مسیر تا حدودی برای ما سختتر شده است. چرا که با توجه به تاثیر ویروس کرونا بر اقتصاد جهان و ایران کاهش خواهد یافت.
منبع: فارس
کد مطلب: 6874